کانت در مقالهای با عنوان «در پاسخ به پرسش: روشنگری چیست؟» در اواخر قرن هجدهم میگوید: «روشنگری خروج انسان از نارسی (نابالغی) است که بر خود تحمیل کرده است. نابالغی، ناتوانی از فهمِ خود بدون هدایت فرد دیگری است. این نابالغی ناشی از تحمیلی است که خود بر خود روا داشته و ریشهاش در عدم درک خود نیست، بلکه در فقدان عزم و شهامت در استفاده از فهم است بدون کمک از دیگری. در حقیقت شعار روشنگری این است: در به کار گیری فهم خود شهامت داشته باش».
عنوان مقاله کانت «روشنگری» است و متعلق به فکر نیست بلکه فهمی است که متعلق به شهامت در عمل است. اما نمیدانم چطور کلمهای در فارسی به نام روشنفکری ایجاد شده که گویی تاکید پنهانی در خود دارد که روشنایی ذهن چیزی مجزا از عمل و کنش انسانی است. انگار پیامی پنهان در ذات این کلمه اینطور آمده که انسان روشنفکر کسی است که سر و کارش با قلم و دفتر و کتاب است. انسان روشنفکر کسی نیست که روشنایی ذهن در عملش بروز همیشگی داشته باشد. البته که سرخوردگی ها از جامعه نیز بی تاثیر نیست. بی تاثیر در گوشه گیر کردن انسانی که ذهنش را به واسطه تمرینهای مداوم با ایدهها و نظرات دیگران بسط داده و ورزیده کرده اما حالا سودی برای این ورزیدگی در جامعه واقعی نمییابد.
محققی در جایی گفته بود که پس از فرو پاشی دیوار برلین و شکست خوردن نظام کمونیستی وجه چپ بودن از نظر ذهنی، و یا روشنفکری که اساسش را بر مبنای مخالفت با سیاستهای اشتباه سرمایهداری گذاشته بود از هم فرو پاشید. دیگر روشنفکر بودن در دنیای سرمایه داری معنایی نداشت و کسی نمیتوانست «چپ» باشد. به این دلیل که نظام سرمایه داری با مفهوم آزادی بیان و اعتماد به نفس بالایی که ناشی از سرمایه بیحد و اصول پر مدعای دموکراتیک به دست آورده بود، به راحتی هر منتقدی را در خود هزم میکرد. به عبارت دیگر اگر کسی از نظام حاکم انتقادی داشته باشد به راحتی میتواند انتقاد خود را مطرح کند، به چاپ برساند و حتی کمپینهایی در جهت پیش برد ایده و انتقاد خود به راه بیاندازد.
از این رو روشنفکری به معنای چپ بودن و کنش «مقاومت» در برابر نظام سرمایه داری تبدیل شد به فعالیت سیاسی و فرهنگی در دل نظام حاکم که همان سرمایه داری بود. البته میدانیم که در همه جای جهان نقد کردن نظام و سیستم حاکم برای انسانها ارزان تمام نمیشود. در کشورهای زیادی بیان عقاید و نظرات به خصوص اگر مخالف دریافتهای سیستم حاکم باشد گران تمام میشود. به گمان من روشنگران (روشنفکران) دیجیتال در این حیطه ظهور کردهاند.
روشنگری دیجیتال از دو بابت از روشنفکری در معنای سنتی آن متفاوت است. یکی از جهت وسایل مورد استفاده که دیگر قلم و دفتر و کتاب نیست و دومی در محتوایی که دیگر مبتنی بر متون نظری کلاسیک نیست بلکه مبتنی بر نقل گفتهها و کردههای شخصیتهای انواع فیلم ، سریال و انیمیشن (یعنی دنیای فیکشن) است.
روشنگری دیجیتال تشابهی با روشنفکری سنتی نیز دارد و آن حزنی است که به خاطر از دست رفتن وجه کنش بوجود آمده. یعنی کسی که در عالم دیجیتال روشنگری میکند خوب میداند که دیگر حداقل در زمانه کنونی امیدی به تغییر نیست و باید همین که هست را تحمل کرد. تنها میتوان گه گاهی در یک کمپین انسان دوستانه مشارکت کرد و یا یک پست و استوری کرد که فلان چیز خوب است یا بد.
در روشنگری دیجیتال دنیا را دیگر انسانهای واقعی (که البته دیگر امیدی به آنها نیست) نمیسازند، بلکه میزان و الگو تغییرِ دنیا شخصیتهای داستانی (فیکشن) هستند که هنوز توانی در آنها مانده و میتوانند در مواردی دنیا را نجات دهند. گویی اینبار وجه کنش از بدن انسانی به بدن نامرئی شخصیتهای داستانی منتقل شده است و دیگر این شخصیتها فیکشن هستند که میتوانند به ما کمک کنند. کما اینکه همین شخصیتها نیز وجه جدی خود را در موارد بسیاری از دست دادهاند و در بزنگاه تغییر دنیا و یا نجات آن خالی از طنز و مسخرگی عمل نمیکنند.
بهزاد نو حسینی نمونه یک طراح و گرافیست موفق است که آثارش بیشتر خصوصیات یک روشنگر دیجیتالی را به ما نشان میدهد. آثار او به هیچ وجه مدعی نیستند و در عین سادگی تکامل و پیشرفت یک هنرمند را نشان میدهند. میتوان گفت موضوع آثار به تمامی اجتماعی است، هم از بابت اینکه مشکلات اجتماع را بازتاب خلاقانه میدهد و هم وقتی فردی است دوباره بازتاب دهنده یک فرد از اجتماع است. او آثارش را در پیج اینستاگرام خودش به نمایش میگذارد و فارغ از هیاهو، آزاده است و آزادگی میکند. منظورم از آزاده بودن این است که او در پی آن نیست که خودش را هنرمند جلوه دهد و سعی کند در سیستم اداری و حکومتی از هنر نردبانی بسازد. این دقیقا از مشخصات نسل روشگران دیجیتالی است که فارغ از دنیای بیرونی، سیستمهای ارزش گذار آن و حتی شخصیتهای دنیای واقعی (و قدرتهای نامعمولشان) مشغول به کار هستند. روشنگری دیجیتال وقایع دنیای بیرون را میبیند و بازتاب میدهد، اما ترجیح میدهد این بازتاب خلاقانه در قالب شخصیتهای داستانی باشد. از این رو در گفتمان روشنگران دیجیتال ارجاعات بسیار زیادی به شخصیتها و اتفاقات داستانی دیده میشود. این حیطه گویی دارای سیستم اسطورهای مجزا از جامعه است و کسی که در این دنیا زندگی نمیکند به سختی میتواند با زبان و گفتمان این دنیا ارتباط برقرار کند.
سادگی، مینیمالیسم، تعهد به اجتماع، ظنز گزنده و پر ایهام، ناستالژی بازی، کادر بندی دقیق و گرافیکی از خصوصیات آثار بهزاد است. همچنین از نظر محتوا و شخصیت در مورد آثار او باید گفت که آثارش شخصیتی متین و طناز دارند که آهسته و پیوسته پیش میروند. نقد میکند اما نقدی که شبیه نقد دیگری نیست، بلکه نقد است به این دلیل که نقد است. منظورم این است که در بسیاری موارد کسی که نقد میکند منظور خاصی از نقد دارد که فراتر از «اثر» یا «شخصیت» کسی است بلکه منظورش کوباندن یک جریان و یا فرد است تا این که بخواهد یک «ایده» و یا یک «کنش» را نقد کند. اما آثار بهزاد نقدی است بر اشتباهات و کردههای نادرست اجتماع و سیستم حاکم برآن.
به نظر میرسد در ابتدا به دودل علاقه داشته و در همین دودلها علاقه وی به فیکشن یا داستانهای خیالی را میتوان دید. گویی به تدریج علاقه وی به فیکشن از یک بازتاب صرف به سمت یک باز خوانی فیکشن و یا داستان میرود. در برخی موفقترین آثارش سعی کرده است که بهترین فیلمها و سریالها را به صورت موجز در آثار گرافیکی نشان دهد و در همین مینیمالیسم طنزی نهفته است.
مینیمالیستم بهزاد در ریشههای گرافیکی او آشکار است به شکلی که وی بازی با تایپ فیس را یکی از محورهای اساسی آثار خود قرار داده است. این بازی با حروف به شکلی با کلیدهایی که هر روزه بر روی آنها تایپ میکند گره وجودی خورده، به شکلی که گاهی حروف با دستورات اولیه کامپیوتری صفحه کلیک در کنار هم نشستهاند. افکتهای ساده گرافیکی کارکردی وجودی به خود میگیرند به شکلی که مثلا فید کردن که یک تکنیک ساده در ادیت عکس است در اثری از وی نقش نمایش غرق شدن کشتی تایتانیک را به عهده میگیرد.
بهزاد فرمها را نیز با نظر به پیشینه گرافیکی خود مورد توجه قرار میدهد. رشته گرافیک با بسته بندی و همچنین تبلیغات هم بستگی زیر بنایی دارد. توجه بهزاد به فرمها در اکثر موارد به فرمهای بسته بندی همچون بطری آب و یا شامپو، دوغ یا نمادهای تبلیغات سرمایهداری همچون تابلوهای تئون، تابلوهای مسیر یاب و در نهایت به علائم کامپیوتری و به خصوص علائم مربوط به نمایش فیلم و یا موسیقی است.
توجه به مشکلات اجتماعی همچون تورم، از بین بردن منابع طبیعی، بیسوادی سیاسیون، امنیت خودروهای داخلی، راستگویی و صداقت رسانهها، عوارض خروج از کشور، نقش مهمی در آثار وی دارد که این خود از مولفههای روشنگری در فضای دیجیتال است. وقتی کسی در فضایی فعال است که هیچ نسبتی با واقعیات خشن زندگی از جمله رانت، چاپلوسی و رشد بر اساس مولفههای غیر اخلاقی ندارد، به سادگی میتواند به خود به عنوان فردی از اجتماع توجه کند و به موضوعات اجتماعی بپردازد.
هنرهای زیبا به عنوان یک مولفه از دانشگاه و فضای آکادمیک زیاد جایی در آثار وی ندارد اما در عوض تلویزیون، سریال فیلم و انیمیشن و نقد سرمایه داری موضوع اصلی آثار وی هست. سرمایه داری و قوانین معمول آن در آثار وی به سخره گرفته میشوند. در آثار بهزاد شعارهای تبلیغاتی، بستههای سس، شامپو، قالب پنیر، بسته بیسکوییت، مایع ظرف شویی دیده میشوند که یا در بافتی متفاوت ظاهر میشوند و یا شعارهای تبلیغاتی آنها با طنزی جذاب تغییر کرده است.
بهزاد داستان گو نیست اما به مهارت قابل توجهی در نشان دادن به سبک مینیمال رسیده است. نمایش مینیمال بسیاری از ایدههای جهان امروزی مهارت کمی نیست که بهزاد در سیاق خودش به خوبی به آن دست یافته. این دست یافتن به سبک و سیاق شخصی، جدایی از فضای آکادمیک، نقد سرمایه داری و فضای تجملی حاکم بر جامعه، بازی با لوگوها و شعارهای تبلیغاتی همان مولفههایی است که بهزاد نوحسینی را تبدیل به یک روشنگر در معنای کانتی آن کرده است. یعنی او در پی تمرین و ممارست در کارش، تبدیل شده است به کسی که توانایی دارد خودش به تنهایی خودش را از نارسی (نابالغی) به در آورد و به دید خودش در دنیا دست یابد. او همچنین این شهامت را یافته که این برداشت خود از دنیا را با دیگران سهیم شود.
سر آخر باید گفت که بهزاد گرافیک را وجودیتر از بسیاری از هم نسلان خود یافته. گرافیک را به صورت خاص و هنر امروزی را به صورت اخص به نمایش مشعشع (به قول هایدگر) از امروز جامعه ما در آورده است و با دمیدن در روح گرافیک آن را تبدیل به هنری زنده کرده است.
مهر ۱۳۹۸