قصد داشتم که ترم تحصیلی جدید را با مقدمهای در باب «رابطه فرد با گروهها، نهادها و دولتها» شروع کنم و مبنای انتخاب منابع دروس مربوط به هنر را به این شکل تنظیم کنم. خوشبختانه پوریا_جهانشاد پادکست آموزندهای در همین راستا منتشر کرد. اصطلاحات مفیدی آموختم که میتواند به فهم رابطه فرد، گروه، نهادها و زیبایی شناسی کمک کند.
از جمله اصطلاحات و مفاهیم آموزنده: فضای دعوت، کنشگری، کنش گرانی که در پی تعامل با ساختار هستند، کنش گرانی که در پی تقابل با ساختار هستند، تمایز بین کنش گری و مبارزه، پیوند کنشگری و هنر، رابطه هنر با فلسفه و تاریخ هنر، باز تولید کنشهای اعتراضی و اجتماعی به صورت کاسبی در نمایشگاه، رمزگان اجتماعی، مساله زدایی، پیامد نگاری، مستند_سازی و عادی سازی سیاستهای پنهان دولتی.
همچنین دو نکته قابل توجه در این گفتگو یافتم
نکته اول
بسیار دیده و شنیدهام که دانش آموختگان فلسفه هنر، تعاریف عجیب و غریبی از هنر ارائه میکنند. تعاریف غیردموکراتیکی که اولویت را به فلسفه میدهد. طنز ماجرا اینجاست که چنین افرادی، رشته تحصیلی خود را مدیون هنراند اما در تعریف خود از هنر سعی دارند «فلسفی» برخورد کند (فلسفی در معنای رشته باکلاسی که اصطلاحات مشکلی دارد و مبنای بسیاری از رشتههای تحقیقاتی دیگر را در خود تبیین میکند). این افراد موضوعات عجیبی برای مقاله و پایان نامه دارند و به شکلی کاسبکارانه از دل موضوعاتی که تقویت کننده روابط قدرت ساختار حاکم است، موضوعات فلسفی-هنری استخراج میکنند.
همانقدر که مقاله و پایان نامه بر روی موضوعات تاریخی از قبیل نقش و نگار مساجد و تزئینات مکانهای قدیمی با نام پژوهش در هنر مضحک است، به همان سان جستجو در مبانی فلسفی یک فلسفه ذات گرا برای تبیین هنر امروزی خنده دار است. اما آیا میشود انکار کرد که این مقالات و پایان نامهها بدون آگاهی و «ناخواسته» تحکیم کننده روابط_قدرت ناسالم، رانتی و متمرکز هستند؟
نکته دوم
با وجود اینکه با تمامی صحبتهای پوریا جهانشاد موافق بودم و آموختم، در تعجبم که خانم پاملا چطور صحبتهای پوریا را درک نمیکرد و اشتباه فاحش در درک سخن وی داشت: منظورم در مقوله سیاست و امر سیاسی است. آنچه برای خانم پاملا به گفته خودش «جالب» بود آزمون و خطای هنرمندانی است که سعی کردهاند در این چند دهه راههایی بیابند که از سانسور فرار کنند. این هنرمندان خود را سیاسی نمیدانند; دقیقا همچون محققانی که تزئینات و نقش و نگار مکانهای قدیمی را به اسم پژوهش میفروشند و یا در فلسفه ذات گرای اسلامی دنبال روابط هنر امروزی میگردند. این هنرمندان و یا محققین چطور میتوانند خود را مقوم ساختار قدرت ندانند؟ چطور میتوانند منتقد هم باشند؟ این امور متناقض فقط در یک فضای وهمآلود و غیر علمی رخ میدهد.
من در یک مقاله با عنوان «هنرهای خنثی به اصول دموکراسی; نمونه موردی نقاشی خط ایرانی» اشارهای داشتم به قسمتی از همین برداشتها به هنر. این مقاله در کتابی با عنوان رویکردها به هنر و سیاست درانتشاراتی اشپرینگر به چاپ رسیده. در آن متن، همچنین از استعارههای فرار و مقاومت یاد میکنم. آنچه برای خانم پاملا جالب میآید، من با عنوان «استعاره فرار» از آن یاد میکنم، یعنی هنری که همیشه مرزهای حکومت و سانسور را قبول میکند و در دایره تنگ بایدها و نبایدها به زندگی خود ادامه میدهد. در مقابل «استعارههای مقاومت» در هنری شکل میگیرد که همیشه سعی در هل دادن مرزها و باید نبایدها برای به دست آوردن آزادی بیشتر است.
برای شنیدن پادکست پوریا جهانشاد اینجا کلیک کنید
برای مرور مقاله من در زمینه هنرهای خنثی به اصول دموکراتیک اینجا کلیک کنید