غزل شماره ۳۴
بیگمان این بیت بسیار معاصر به نظر میرسد وقتی که اسیر میگوید:
نمیشناسمت ای فتنه جو، نمیدانم / کجا شناخته آن چشم می پرست، مرا
ترکیب ادبی «چشم می پرست» قابل تامل و زیباست و ظاهرا چشمی که می پرست باشد ترکیب ادبی زیاد رایجی نیست و من فقط چند مورد در سایت گنجور یافتم.
ای لب لعلت ز آب زندگانی بُرده آب / ما ز چشم می پرست مست و چشمت مستِ خواب (خواجوی کرمانی، قرن هفت)
در گلستان جمالت زان دو چشم می پرست / کافری خونخواره در هر گوشه مست افتاده است (اهلی شیرازی، قرن نه و ده)
کرده بیهوشم خیال آن دو چشم میپرست / همتی ای بادهپیمایان که کارم شد ز دست (قدسی مشهدی، قرن یازده)
به حیرت از روشِ چشمِ میپرست توام / که دورِ مستی او در خمار میگذرد (حزین لاهیجی، قرن دوازده)
چه هشیار است در انداز چشم می پرست او / که هرگز یک دلی بیرون نمی آید ز [شست] او (سعیدا، قرن یازده)
تا دلم چشم می پرست تو دید / می پرستی برفت از یادم (ترکیب شیرازی، قرن چهارده)