غزل شماره ۳۶۲
شوق تو به من چه کارها داشت
غزل شماره ۳۶۲
شوق تو به من چه کارها داشت
یار برمیخیزد!
آن قامتست؟ نی به حقیقت قیامتست / زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست
Hossein Khoshraftar Roudi, a contemporary Iranian painter, has spent over two decades of his professional career portraying nature, developing a unique visual language for depicting trees, mountains, and skies. With a modern approach to painting, he considers his work a continuation of the formal studies initiated by the Impressionists, and he presents the recurring motif of the tree as a symbol of humanity, endurance, and steadfastness. His deep connection to nature stems from childhood memories of his hometown, Khaf—a desert city where finding a single tree for shade was both rare and unforgettable.
A notable feature of Khoshraftar's artistic journey is his perseverance and unwavering commitment to his path. His early works depicted nature using blotting and textured color fields, but gradually, his style evolved toward simplification and formal abstraction. Natural forms in his paintings slowly become geometric and minimal. His use of color and composition interweaves in such a way that the resulting images become visually captivating and poetically resonant. His canvases often feature trees, at times mountains, and sometimes a small pond. Uneven or decorative surfaces, recurring quadrilateral forms, and carefully selected color palettes that reflect seasonal or emotional moods are characteristic of his visual expression.
Khoshraftar’s work can be analyzed along three main axes: subject matter, color, and stylistic evolution. The tree, which he himself describes as a symbol of human resilience, also reflects a formalist and modernist preoccupation—an aesthetic concern more than a narrative or political one. Through his commitment to a constant subject, he channels his creative energy into depth and exploration. Color thus becomes the primary expressive element in his work, simultaneously mirroring his emotional states and referencing seasonal or natural transitions. In one of his recent series, for the first time, a darker and colder atmosphere emerges—perhaps a reflection of a more introspective or somber inner world.
Khoshraftar’s artistic development can be attributed to focus, formal inquiry, and consistent artistic production. Shifts in the surface of the earth—sometimes seen as grasses blowing in the wind, sometimes dry, sometimes geometrical—as well as appearances of ponds, abstract horses, or ornamental textures within the trees, all point to a deliberate visual exploration of natural form. Despite these expressive variations, the artist maintains a coherent and cohesive personal style across his body of work.
Absent from Khoshraftar’s paintings are depictions of contemporary human life or any signs of its existential struggles. His works carry neither narrative weight nor textual reference to any specific place or time. This distancing might be seen as a deliberate departure from storytelling or symbolic meaning-making. Instead, the artist creates a painterly world—one that turns away from urban life and opens toward nature. His paintings extend an invitation to view nature through a personal, poetic, and tranquil lens.
To see artist's protfolio click here
حسین خوشرفتار رودی، هنرمند نقاش معاصر، در بیش از دو دهه فعالیت حرفهای خود به بازنمایی طبیعت پرداخته و بیانی منحصربهفرد در ترسیم درخت، کوه و آسمان یافته است. او با نگاهی مدرن به نقاشی، آثار خود را ادامهای از مطالعات فرمی امپرسیونیستها میداند و عنصر غالب در آثارش یعنی درخت را نمادی از انسان، پایداری و ایستادگی معرفی میکند. علاقهی او به طبیعت، ریشه در تجربههای کودکیاش در زادگاهش خاف دارد؛ شهری کویری که یافتن درختی برای نشستن در سایهاش، دشوار بوده است.
نخستین ویژگی قابل توجه در کارنامه هنری خوشرفتار، استمرار و پشتکار در پیگیری مسیر هنریاش است. او در آغاز، طبیعت را با لکهگذاری و بافتهای رنگی ترسیم میکرد، اما بهتدریج به سوی سادهسازی و تجرید فرمی پیش رفت. شکلهای طبیعت در آثار او کمکم هندسی و مینیمال میشوند؛ رنگ و ترکیببندی بهگونهای در هم تنیده میشوند که در نهایت، تصویرهایی گیرا و شاعرانه از طبیعت پدید میآید. در آثارش گاه درختان، گاه کوهها و گاه برکهای کوچک ظاهر میشوند. حضور سطحهای ناهموار یا تزئینی، تکرار اشکال چهارضلعی، و انتخاب رنگهایی متناسب با فصل یا حالوهوای روحی هنرمند، از جمله ویژگیهای بیان تصویری اوست.
تحلیل آثار خوشرفتار را میتوان در سه محور بررسی کرد: انتخاب موضوع، رنگ، و سیر تحول. درخت، که از نظر خود هنرمند نماد انسان و ایستادگی است، از سویی میتواند نشانی از دلمشغولیهای فرمی و مدرنیستی باشد؛ نوعی تمرکز بر شکل و زیباییشناسی، بدون توجه به دغدغههای اجتماعی یا سیاسی. او کوشیده تا با انتخاب موضوعی ثابت، انرژی خود را صرف تعمیق و کاوش در آن کند. از همین روست که در آثار او رنگ به مهمترین عامل بیانگری تبدیل شده است؛ هم بازتابی از حالات روحی اوست و هم نشانی از فصلها و تغییرات طبیعی. در مجموعهای از آثار اخیر او، برای نخستینبار فضایی تیره و سرد دیده میشود که شاید بازتابی از وضعیت درونی او باشد.
پیشرفت هنری خوشرفتار را میتوان حاصل تمرکز، مطالعهی مستمر فرمی و استمرار در تولید هنری دانست. تغییر شکل سطح زمین، گاه به صورت علفهایی در باد، گاه خشک، و گاه هندسی، همچنین ظهور برکهها، اسبهای انتزاعی یا فرمهای تزیینی در بافت درختان، همه نشاندهندهی نوعی کنکاش بصری و آگاهانه در فرم طبیعتاند. با وجود تنوع در بیان، هنرمند پیوستگی و انسجام سبک شخصیاش را در همه مجموعهها حفظ کرده است.
در آثار خوشرفتار، نه خبری از انسان معاصر هست و نه نشانی از رنج و دغدغههای زیستی او. آثار او نه بار روایی دارند و نه ارجاع متنی به مکان یا زمان خاصی. این فاصلهگذاری را میتوان نوعی کنارهگیری از معناپردازی داستانی دانست. در عوض، هنرمند جهانی نقاشانه خلق میکند؛ جهانی که پشت به زندگی شهری دارد و رو به سوی طبیعت باز میشود. نقاشیهای او، دعوتی است به دیدن طبیعت از منظر نگاهی شخصی، شاعرانه و آرام.
برای دیدن پورتفولیو هنرمند در کانال پراکسیس اینجا کلیک کنید
سعدی (۴۵)
هر آنچه بر سر آزادگان رود زیباست / علیالخصوص که از دست یار زیباخوست
آدم آزاده به خصوص از برآوردن یا رسیدن به هر هدفی هم آزاد است.
برگزاری یک رویداد هنری، فقط برنامهریزی یک جلسه یا نمایشگاه نیست؛ آزمونیست برای سنجش کیفیت ساختارهای نهادی، وضعیت آزادی عمل فرهنگی، و توان گروه برگزارکننده در مدیریت چالشها. درعینحال، چنین رویدادهایی نقشی کلیدی در انتقال تجربه به نسلهای جوان، گشودن باب گفتگوهای علمی، و بسط ارتباطات میانگروهی و میاننسلی ایفا میکنند. در تجربهای که از رویداد «کیوریتینگ معاصر» در موزه خراسان بزرگ در خرداد ۱۴۰۴ داشتم، سه حوزه اصلی به چشم آمد: محتوای فکری رویداد، مجوزها، و مسئله تأمین هزینهها.
برگزاری یک رویداد هنری، فقط برنامهریزی یک جلسه یا نمایشگاه نیست؛ آزمونیست برای سنجش کیفیت ساختارهای نهادی، وضعیت آزادی عمل فرهنگی، و توان گروه برگزارکننده در مدیریت چالشها. در تجربهای که از رویداد «کیوریتینگ معاصر» در موزه خراسان بزرگ در خرداد ۱۴۰۴ داشتم، سه حوزه اصلی به چشم آمد: محتوای فکری رویداد، مجوزها، و مسئله تأمین هزینهها.
در بخش محتوایی، دو رویکرد عمده مطرح شد. دکتر مریدی با نگاهی اجتماعی، کیوریتینگ را نوعی جمعآوری مجموعه همراه با روایتپردازی قلمداد کرد؛ در مقابل، دکتر عربزاده آن را پروژهای هنری دانست که شامل انتخاب آثار، تنظیم نوشتار و چیدمان در فضا میشود. بهدرستی، دکتر مریدی هشدار داد که تعریف فنی هر مفهوم، میتواند به «دام» تبدیل شود. بهجای تمرکز بر تعریفها، بهتر است به ویژگیهای موقعیتی و محلی هر مسئله هنری بپردازیم. در این نگاه، کیوریتینگ نه امری جهانشمول، بلکه امری زمینهمند است؛ وابسته به جغرافیا، زمانه، ساختار سیاسی و مناسبات خاص هر جامعه هنری.
اما چالشها تنها به حوزه محتوا محدود نمیشوند. مسئله مجوز و تعامل با نهادهای اداری، گاه حتی بیشتر از طراحی برنامه، زمان و انرژی برگزارکننده را میبلعد. کافیست نگاهی به پورتال وزارتخانهها بیندازید تا ببینید برای گردهمآوردن حتی صد نفر برای یک سخنرانی ساده، نیاز به دریافت مجوز رسمی دارید. آیا این وضعیت در نظامهای استاندارد فرهنگی دیگر هم رایج است؟ پاسخ روشن است: خیر. مشکل اصلی به ساختار اداری بازمیگردد که اغلب توسط مدیرانی هدایت میشود که نه تخصص فرهنگی دارند و نه رویکردی باز نسبت به فعالیتهای خلاقانه. این نگاه کنترلگر و مجوزمحور، پویایی هر رویداد فرهنگی را با تأخیر، سانسور، و ترس از برخوردهای امنیتی تضعیف میکند.
در مورد هزینهها، امکان جبران از طریق ثبتنام یا جذب حامی مالی وجود دارد؛ اما پرسش اصلی این است: در این شرایط، آیا چنین رویدادهایی میتوانند تداوم داشته باشند؟ وقتی برگزارکنندگان مجبورند بیشتر وقت خود را صرف متقاعد کردن نهادهای غیرمتخصص و اخذ مجوزهای بیمورد کنند، جای چندانی برای خلاقیت، نوآوری و اندیشیدن به اهداف فرهنگی باقی نمیماند.
نتیجه چنین ساختاری این است که اصل رویداد، یعنی چرایی آن، به حاشیه میرود. بهجای آنکه برگزارکننده بپرسد: «چرا این رویداد را برگزار میکنم؟ با چه هدفی؟» ناچار میشود تمام تمرکزش را بر این بگذارد که «چطور برگزار کنم که مجوز بگیرم؟» یا «چطور برخورد نکنم؟»
در چنین شرایطی، پیشنهاد من روشن است: باید بهتدریج از همکاری با نهادهای رسمیای که نقش نظارتی خود را به جای پشتیبانی، به سرکوب و کنترل بدل کردهاند، فاصله گرفت. این نهادها نهتنها ناکارآمدند، بلکه موجب شکلگیری نهادهای خصوصیای شدهاند که دغدغه اصلیشان حفظ مجوزهاست، نه خلق فضای خلاق. آنها نیز همان سیاستهای بالا را درون خود بازتولید میکنند.
رویدادهای کوچک، مستقل، با دغدغه نظری روشن، تنها زمانی میتوانند شکل بگیرند و ادامه یابند که از سلطه نهادهای دولتی و مجوزمحور خارج شویم. باید معنا و ارزش رویداد هنری را در جایی دیگر تعریف کنیم: نه در تأیید اداری، بلکه در کنش مداوم، در پیوستگی تجربهها، و در مسئولیتی که هنرمند و پژوهشگر در برابر جامعه خود احساس میکند.
سعدی (۴۳)
نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی / که بلند از نظر مردم کوتهبین است
بلند نظران را یافتن آسان نیست!
هر که یار نیست بار است.
درون خلوت ما غیر در نمیگنجد / برو که هر که نه یار منست بار منست
سعدی
که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است
به این معنی که انسان ممکن است هر کاری انجام دهد.
فقط یک بیت کم کردم از این غزل، همه این ابیات مورد نیاز هستند و میشه بهشون فکر کرد
گرفتار کمند عشق را صیاد حاجت نیست / شهید خنجر بیداد را جلاد حاجت نیست
بلند آوازگی نخلی است از گلزار خاموشی / گر از من بشنود مرغ چمن فریاد حاجت نیست
مرا خود شیشه دل می خورد بر سنگ ناکامی / تو را در مکتب سنگین دلی استاد حاجت نیست
ز تأثیر توکل گشته ام از خلق مستغنی / مرا در بی نیازی از کسی امداد حاجت نیست
چو دل در هجر میرد جان نخواهد تهنیت در وصل / که در عید اهل ماتم را مبارکباد حاجت نیست
بهار آمد که از فیض جنون گلها زنم بر سر / اسیر این شور را سیر گل و شمشاد حاجت نیست