این متن به بازخوانی و تحلیل انتقادی دو پروژه هنری میپردازد که در ۱۴ سال پیش در مشهد اجرا شده است.
هدف از بازخوانی و تحلیل این دو پروژه:
- ایجاد گفتگو بین نسلهای هنری و انتقال تجارب و آگاهی جمعی
- کنشی تحقیقی بر علیه «گسست» در جامعه
- تاکید بر نقش تحقیق بومی درباره مسائل اجتماعی هنر فارغ از معیارهای رسمی
روش
من از روش تحقیق کنشیِِ هنر-محور در این تحقیق استفاده کردهام. منظور این است که موضوع تحقیق برآمده از تجربه زیسته خودم است و مساله تحقیق در فضای هنر قرار دارد. در این روش، محقق مسائلی که در زیست بوم خود با آنها مواجه است را مورد تحقیق قرار میدهد. چرخه این روش شامل: تحقیق، کنش و گزارش است.
مبنا
فلسفه عملگرایی فارغ از ارزشگذاریهای اخلاقی همچون خوب، بد، درست یا اشتباه، ملاک را فایده در نظر میگیرد. یعنی اگر کنش، باور، ایده و یا پیشنهادی مورد آزمون قرار گیرد و اول برای شخص و بعد جامعه مفید باشد، میتوان آن را ادامه داد در غیر اینصورت امری غیرضروری است. منظور از مفید این است که آن کنش یا باور کار کند و نتایج ملموس داشته باشد.
نکات مثبت پروژه حراجنمایشگاه
این پروژه با دغدغه اجتماعی کردن هنر و به راه انداختن بازار هنر برای هنرمندان برنامهریزی و اجرا شده بود و سه دوره در مقیاسهای مختلف انجام شد. از نکات قوت این پروژه شرکت هنرمندان مختلف، انتخاب مکانی عمومی (مجتمع تجاری)، مسالهمحور بودن و همراه با آزمون و خطا، تهیه گزارش از روند انجام (که بازخوانی آن را بعد از چندین سال ممکن کرده است)، مشارکت دادن جامعه وسیعی از هنرمندان و مردم، رایزنی با صاحبان سرمایه، هدف گذاری اجتماعی و تلاش برای استمرار است.
نکات مثبت پروژ تاکسی گالری
این پروژه تلاشی مجدد برای مواجه کردن افراد به صورت اتفاقی با آثار هنری است. هر کسی در شهر ممکن است در تاکسی گالری علی معمری بشیند و با صحنهای غیرمعمول مواجه شود یعنی یک گالری سیار به جای صندلی کمک راننده. از نکات قوت این پروژه به این شرح است: استقلال عمل، تنظیم مواجه مخاطب با هنر، آمیختن دو فضای کاری متفاوت یعنی رانندگی و نقاشی، ایجاد بستری برای جستجوگری و کشف موارد مختلف درباره آدمها به صورت کاملا اتفاقی و کنشی هنرمحور .
تحلیل
اجرای حراجنمایشگاه نیازمند پیشزمینههایی است از جمله جوامع هنری منسجم، حمایت بدون تبعیض دولتی، رسانههای آزاد و حامی هنر مستقل، جوامع مردمی آگاه به مسائل هنر و همچنین هنرمندانی که میل و توانایی مشارکت داشته باشند. بهگمان من هیچ کدام از این شرایط نه در زمان کنونی (۱۴۰۳) در مشهد وجود دارد و نه در سال ۱۳۹۲ وجود داشته است. علی معمری در قسمتی از گزارش خود از حراجنمایشگاه به مشکلات اشاره کرده است:
«از طرفی یافتن مکان مناسب، تجهیز مکان، گفتگو با هنرمندان و متقاعد ساختن آنها طی جلسات مکرر، انتخاب و جمع آوری آثار هنرمندان از آتلیهها، ارائه و آماده سازی برخی از آثار، برنامهریزی برای برگزاری حراجی متناسب با شرایط موجود، عکاسی از آثار، طراحی و چاپ دعوتنامه، پوستر، کاتالوگ، و سایر موارد چاپی تبلیغاتی، دعوت از هتلداران و مدیران برجها و مجتمعهای تجاری و مسکونی مشهد و تهران، دعوت از برخی گالریداران ومجموعهداران تهران، دعوت از جامعه پزشکان، وکلا، مهندسین و سایر مهمانها و خریداران احتمالی و از طرفی به تفاهم نرسیدن برای پایه قیمت مناسب با شرایط زمانی و مکانی موجود و در نهایت تصمیم بر نبود پایه قیمت، به تعویق افتادن اجباری زمان برگزاری به علت مسائل حاشیهای، نبود حامیان مالی و تامین مخارج برگزاری به صورت شخصی، عدم ارسال به موقع رزومه و عکسها توسط برخی از هنرمندان و در نهایت چاپ کاتالوگ بدون رزومه، نبود زمان کافی برای تبلیغات و در نتیجه عدم پخش کاتالوگ و دعوتنامهها و اطلاعرسانی در نشریات و مجلات هنری و همچنین رسانههای جمعی، قطعی سراسری اینترنت و شبکههای اجتماعی مجازی، نقص چاپخانه و چاپ نامناسب کاتالوگ، و در نهایت عدم همکاری عدهای از هنرمندان برخی از توقعات نامناسب با شرایط و همه و همهی این موارد سبب شد تا این حراجنمایشگاه با موفقیت نسبی برگزار شود.»
بهنظر میرسد تصمیم برای اجرای حراجنمایشگاه بیشتر یک تصمیم بر اساس الگو برداری از حراجنمایشگاه تهران و موارد مشابه بینالمللی بوده است. یکی از انتقاداتی که میتوان به این پروژه وارد کرد این است که بیش از اندازه بر اساس آزمون و خطا بوده و پیششرطهای انجام یک پروژه را لحاظ نکرده است بلکه تنها قصد یک الگو برداری نمادین و ساختاری داشته.
بهنظر من تنها شانس اجرای موفق این پروژه در شرایط کنونی جامعه وجود جوامع هنری مستقل است که متاسفانه چنین جوامعی وجود ندارد و بستر ظهور آنها نیز کاملا بسته شده است. جوامع کنونی بسیار اندک هستند و یا تحت مجوز وزارت ارشاد قرار دارند. بنابراین شاید بتوان ادعا کرد که هر پروژه دیگری شبیه به اهداف حراجنمایشگاه محکوم به شکست است و این مساله را در چند سال گذشته در انواع رویدادهای هنری دیگر شاهد بودهایم.
به همین دلیل است که علی معمری به یک پروژه شخصی روی آورده است که میتواند به صورت مستقل آن را انجام دهد یعنی تاکسی گالری. شاید از نظر مقیاس تاکسی گالری با حراجنمایشگاه قابل قیاس نباشد اما بهنظر من قدمی بسیار بزرگ است. این پروژه قائم به شخص است اما همچنان ارتباط خود را با بطن جامعه حفظ کرده. همچنین به این دلیل که دو فضای کاری متفاوت یعنی رانندگی و نقاشی را با یکدیگر آمیخته است، حرکتی است در جهت ایجاد یک زیستبوم هنری و مستقل. اگر این پروژه با موفقیت مواجه شود یعنی علی معمری از روند آن راضی باشد و به این کار ادامه دهد به این معنی است که در یک جامعه با شرایط کنونی کار اجتماعی و مشارکتی در فضای فرهنگی هنری قابلیت انجام ندارد و باید به سمت ایجاد زیستبومهای مستقل حرکت کرد. این تغییر رویکرد را در بسیاری از رویدادهای هنری مختلف شاهد هستیم که هنرمندان هر چه بیشتر از مکانهای مجوزدار و رسمی دوری میکنند و مشغول ایجاد زیستبومهای مستقل میشوند.
پیشنهاد
در جامعه کنونی نهادهای دولتی با صدور انواع مجوزهای مختلف به افراد و مراکز هنری کنترلگری خود را اعمال میکنند و از ایجاد و شکلگیری هر نوع جوامع هنری مستقل ممانعت میکنند. ظهور این جوامع هنری مستقل و یا نهادهای هنری مستقل که آزادی عمل داشته باشند از پیششرطهای اصلی هر رویداد هنری موفق است. در صورت عدم وجود این دو شرط روابطی که در مراکز هنری مجوزدار شکل میگیرد در اکثر موارد ناشی از رانت دولتی و یا سرمایه ناسالم است. بنابراین موفقیت رویدادهای هنری نیاز به باز تعریف برخی مسائل کلیدی با توجه به شرایطی است که جامعه ما دچار آن است که دو مورد را در ادامه ذکر میکنم.
به زبان فنی، هنر در شرایط کنونی درگیر دو متافیزیک شکل گرفته در آن است. اول اینکه هنر امری مقدس است و شامل سیر و سلوکی عرفانی و رومانتیک میشود که هنرمند به شکلی درونی آن را تجربه میکند و نیازی به توضیح آن نیست و یا قابلیت توضیح ندارد. در چنین برداشتی هنرمند خود را درگیر حال و هوایی عرفانی میداند و بیشتر در پی آزمون و خطاهای فرمی و متریالهای مختلف است. دومین متافیزیک شکل گرفته در هنر این است که هنر باید مخاطبان وسیع داشته باشد و همه مردم از تمام قشرها با آن ارتباط بگیرند و مهم است که تمام مردم جامعه با هنر و ارزشهای هنری آشنا شوند. این برداشت از مخاطب بیشتر تحت تاثیر معیارها و مقیاسهای هنر در نظام سرمایهداری شکل گرفته است و مثلا نتیجه مقایسه میزان فروش فیلمهای هالیوودی و یا خبر به فروش رسیدن آثار هنری با قیمتهای گذاف است.
در باز تعریف هنر و مخاطب باید شرایط زمانی و مکانی که ما در آن هستیم را لحاظ کنیم از جمله اینکه در جامعهای دموکراتیک و لیبرال زندگی نمیکنیم، نهادهای دولتی کنترلگری شدیدی دارند، جوامع هنری مستقل شکل نگرفتهاند، نهادهای مستقل هنری تقریبا وجود ندارند، مردم آموزش زیباییشناسانه پایینی دارند. البته در جامعه ما جوامع مستقل بیشماری مثلا در زمینه مسائل مذهبی وجود دارد از جمله هیئتهای مذهبی و عزاداری که اقتصاد بسیار پویا و مشارکتی دارند. پس در چنین شرایطی هنر باید طوری تعریف شود که دو شرط مهم داشته باشد. اول خود را از شر سانسور برهاند، منظور کنترل و محدودگری که از طریق نهادهای نظارتی و همچنین مکانهای هنری مجوزدار اعمال میشود. دوم، آگاهی به این مهم که روالها و رویدادهایی که در جوامع دموکراتیک شکل گرفته است ضرورتا در جامعه کنونی ایران قابل اجرا نیست و همچنین مخاطب گسترده و وسیع برای آثار هنری تنها یک خیال باطل است.
با در نظر گرفتن این پیشنیازها آنوقت هنر معنای جدید به خود میگیرد. در این تعریف جدید، هنر بخش مستقل و آزادانه فعالیت هنرمند است که در مقیاس کوچک به نمایش در میآید، مخاطبان کمی دارد و بازاری محدود. این فعالیت بخش مهمی از زیستبومی است که هنرمند برای خود ساخته و از تمام امکانات موجود از جمله روابط شخصی، دوستانه، تکنولوژی و اینترنت استفاده میکند تا این زیستبوم بهرهورتر شود (و نه گستردهتر). به این شکل، هنر بخشی از زیست هنرمند باقی میماند و تحت تاثیر محدودیتهای نمایش در نهادهای هنری قرار نمیگیرد و همچنین تبدیل به یک محصول صرف نمیشود همچون دیگر محصولات که تنها دلیل تولیدشان فروش است. در صورتی که هنرمند بتواند زیستبومی را طراحی کند که در مقیاس کوچک بتواند به تولید و ارائه آثارش بپردازد، توانسته است رویدادی را شکل دهد که در حلقه کوچکی از اجتماع شکل گرفته و بدون تظاهر توانسته است تاثیر گذار باشد.
این تعریف جدید را بسیاری از هنرمندان هماکنون تجلی بخشیدهاند. پروژه تاکسی گالری نمونه خوبی است. همچنین هنرمندان بسیاری آثار هنری خود را به صورت مستقل تولید و در فضای رسانههای اجتماعی به فروش میرسانند و یا از قابلیت شورومهای خصوصی استفاده میکنند. رویدادهای هنری مستقل بسیاری در مکانهای بدون مجوز رخ میدهد و هنرمندان بسیاری آثار خود را در مکانهای مختلف غیرهنری ارائه میکنند. این نوع از هنر را گزارشنویسی و روایت مسائل، دغدغهها، یافتهها و تغییر بینشها میتواند تکمیل کند.
سرآخر باید اضافه کنم که هماکنون که بخش پایانی این گزارش را مینویسم به دلیل آنچه «ناترازی انرژی» میخوانند تقریبا تمام کشور تعطیل شده است. این ناکارآمدی میتواند معانی زیادی داشته باشد اما آنچه مربوط به این گزارش میشود این است که سیستم کنونی در طی چند دهه نظارت و کنترلگری تقریبا تمام فعالیتهای هنری را همچون پروژه حراجنمایشگاه به یک «کپی پیست» ساده تقلیل داده. منظورم این است که سیستم نظارتگر و کنترلگر که مسئول اصلی سانسور نیز هست باعث شده است بسیاری از فعالیتها و رویدادهای هنری به یک کپی ساختاری از فعالیتها و رویدادهای هنری کاهش پیدا کند، بدون در نظر گرفتن پیششرطهای این چنین فعالیتهایی. عده زیادی از افراد، از جمله خود من، این تجربه را داشتهایم که فعالیت هنری و یا رویدادی را تنظیم کردهایم و پس از چندی حتی با وجود موفقیتهای مقطعی، مجبور به متوقف کردن آن پروژه شدهایم.
در پایان این سوال مطرح است که جامعه هنری قرار است تا کی پشت سر جامعه حرکت کند؟ تا کی قرار است بهدنبال انواع مجوزهای کاری وزارت ارشاد باشد؟ با نگاهی به سایت وزارت ارشاد خیلی ساده متوجه میشوید که این دستگاه عریض و طویل در جهت تسهیل فعالیتهای هنری نیست، در اهداف آن خبری از حمایت هنرمندان و ارتباشان با مردم نیست، تنها دلیل صدور انواع مجوز این است که بتوانند افراد و گروهها را کنترل کنند و در صورتی که فعالیتهای آنها همخوان با سیاستهای ایدئولوژیک وزارت ارشاد نبود، سریع فعالیت آنها را تعطیل کنند. پس چرا هنوز عدهای از هنرمندان، این خیال را در سر دارند که با مجوز میشود کار کرد؟ چرا هنوز برای رویدادها و فعالیتها بهدنبال مجوز میروند؟ آیا بازخوانی پرونده پروژههای هنری قبلی، تجارب دوستان و هنرمندان دیگر چیزی جز شکست را پیشبینی خواهد کرد؟ بهنظر من «گسست» موجود در جامعه از دلایل عمده است که هنرمندان و جوامع هنری قادر نیستند تجارب گذشته را بازبینی و تحلیل کنند. این گسست ناشی از نظارت و کنترلگری نظاممند نهادهای دولتی است. همچنین جامعه هنری نظم خود را بر اساس همان سیستم کنترلگر تنظیم کرده است و به یک کپی ساختاری از رویدادهای هنری بسنده میکند و تجارب خود را برای نسلهای آینده به جای نمیگذارد تا انتقال تجربه صورت گیرد. در نتیجه شکستها دائم تکرار میشوند و به چند عکس برای اینستاگرام از معنای یک رویداد هنری کفایت میشود.
پیشنهاد مشخص این است که باید از تمامی نهادهای دولتی و خصوصی که مجوز محور هستند عبور کرد و در نگاهی پیشرو به سمت ایجاد زیستبومهای هنری مستقل، محدود و بهرهور گام برداشت. به این شکل هنرمندان و فعالین در عرصه هنر در جامعه پیشرو خواهند بود.
بخش اول همین گزارش ((اینجا کلیک کنید))
بخش دوم ((اینجا کلیک کنید))
گزارشهای تحقیقی مشابه
جستاری در ترانههای هادی پاکزاد (اینجا کلیک کنید)
پادکست درباره هادی پاکزاد (اینجا کلیک کنید)
پایان نامه کارشناسی ارشد در هنر (اینجا کلیک کنید)