آزادی نسبتی دارد با کنجکاوی. کنجکاوی یعنی که در اطراف چیزی بچرخیم، از وجوه مختلف بررسی کنیم و سعی کنیم ناشناختهای را دریابیم. اینکه آدم نسبت به چه موضوعاتی کنجکاو است و در چه زمینههایی ماجراجویی میکند، تعیین کننده قسمت مهمی از زندگی اوست. کنجکاوی و ماجراجویی بخش اصلی یا ضروری زندگی نیست اما نشان از این مهم دارد که فرد تا چه حد میل به «یادگیری» دارد و چه اندازه میل به زیستن و کشف کردن را در خود «زنده نگه داشته» است.
یکی کنجکاوی مهندسی دارد، دیگری در کتابهای تاریخ یا ادبیات، یکی در بازار ارزهای دیجیتال، یکی همیشه دنبال یافتن پارتی و ارتباط با نهادهای قدرت است و یکی هم مثل من کنکجاو است جوامع بومی و کوچک مقیاس را درک کند؟ کی یک جمع کوچک تبدیل به یک جامعه بزرگ میشود؟ جامعه در یک زمانه و زمینه خاص چطور به زیست خود ادامه میدهد؟ چه نسبتی بین جامعه و تولید کارهای خلاقه هست؟ چه مسائلی در کانون تنشهای یک جامعه است؟ تنشهای یک جامعه را چه مسائلی میسازد؟
آدمی به خودی خود در طبیعتِ وحشی آزاد است اما از لحظهای که زندگی جمعی را در طبیعت و بعد در شهرها آغاز میکند با مسالهای به نام «آزادی» روبرو میشود. رابطه جمعیت با فرد چیست و چگونه باید باشد؟ نکته قابل توجه این است که آزادی مسالهای جمعی است اما از شخص شروع میشود. به عبارت دیگر جمع شاید قوانین، نرمها و یا باورهایی را شکل دهد که آزادی یک فرد را محدود میکند اما فرد همچنان در بیشتر مواقع میتواند آزادیِ فردی خویش را در حیطه خصوصی خود حفظ کند. حتی در تمامیتخواهترین حکومتها، اندکی از حیطه خصوصی فردی باقی میماند و یا جمعیتِ پنهانیِ کوچک و همدلی را میتوان یافت که آزادیهای خود را در کمترین حد ممکن و در مخفیترین حالت تمرین میکنند و بدست میآورند.
از این رو با این که آزادی مسالهای جمعی است، در ابتدا به صورت فردی و تمرین در یک جمع کوچک بدست میآید. گرچه پذیرش این باور برای همگان آسان نیست. منظورم این است که اکثر افراد مایلاند خود را به عنوان یک عامل موثر در روند کسب آزادی کنار بگذارند و آزادی را حقی بالذات میپندارند که باید در هنگام تولد با آنها همراه باشد. اما تجربه بشری نشان میدهد که کمترین آدمی در کمتر نقطهای از دنیا متولد میشود که زیر بار سنگین عقاید مذهبی و قومی نباشد یا زیر بار فرهنگ فشرده و متعصبی پرورش نیابد. از این رو هر فردی در هر جای دنیا که متولد شود قسمتی از زندگیش صرف این میشود که آزادی خود را حداقل به صورت فردی در اندیشهها و باورهایش کسب کند، سپس جمعیت کوچکی بیابد که باورها و مرام مشابه او دارند و آزادیهایی را با یکدیگر تمرین میکنند و به دست میآورند.
بنابراین میزان آزادی و آزادگی یک فرد به میزان تلاش وی برای بدست آوردن آزادی در اندیشه و دوری از تعصبات فکری در مرحله اول است. وقتی از این تعصبات آزاد شود و راه و رسم آزادگی پیش گیرد، در مرحله بعدی میتواند جمعیتی را بیابد یا شکل دهد که ارزشهای مشترک دارند و روشِ خاصی از آزادی را تمرین میکنند.
آزادی با کنجکاوی همسایه است و کنجکاوی یا حتی شاید بتوان گفت ماجراجویی راه یا «روشی شناختی» است برای اینکه دریابیم قصد دنبال کردن کدام ارزشها و اهداف را در زندگی داریم. این مهم وقتی به دست میآید که خود را به موقعیتهای ناشناخته بیاندازیم و خود را مورد آزمایش قرار دهیم تا دریابیم کدام اهداف و ارزشها برای ما مهم هستند و تا چه حد میتوانیم سختی را در راه به دست آوردن آنها تحمل کنیم.
نکته آخر اینکه معنی بخش زندگی سرمایه مالی نیست بلکه شناخت و شکل دادن به مجموعهای از ارزشها و اهداف شخصی است که میتواند هر تلاشی را در زندگی معنیدار کند و هر وسیلهای از جمله سرمایه مالی را در جهت این ارزشها به کار بندد. به همین شکل، میزان شناخت فرد از اهداف و ارزشهایش به میزان کنجکاوی وی در زندگی بسته است. شناخت این امور آدمی را با روند سیال زندگی همراه میکند و تحمل سختیها برای رسیدن به آزادی را هموارد میسازد.