خواندن این متن کوتاه به شما کمک میکند درکی معاصر از شعر حافظ داشته باشید و تجربه زیست او را در اشعارش بازیابی کنید. در واقع، در متن حافظ شاهد تنشی هستیم که امروزه ما هم در جامعه خود هنوز دچار آن هستیم.
حافظ در اشعار خود بهطور ویژه به تنش میان "اهل ظاهر" و "اهل باطن" پرداخته است. اگر شعر او را از برداشتهای تزئینی و عرفانی فاصله دهیم و زمینه اجتماعی آن را بررسی کنیم، درمییابیم که حافظ به گروهی تعلق دارد که از سوی زاهدان تحت فشار بوده و در مقابل، آنان را به ریا و سالوس متهم کرده است. این تنش میان گروههای مختلف دانایی، مسئلهای پایدار در تاریخ فرهنگی ما بوده است.
بر اساس یک بررسی اولیه، از میان 490 غزل منسوب به حافظ، 76 غزل به موضوع تنش میان زاهد و عارف اختصاص دارد و حدود 60 غزل نیز به این تعارض اشاره صریح دارند. این نشان میدهد که این تضاد برای حافظ مسئلهای جدی بوده و در مواردی انتقاد او از زاهدان با لحنی بسیار تند و صریح همراه است.
در واقع، حافظ در تمام دوران زندگیاش با این موضوع درگیر بوده است و این تنش را میتوان یکی از موتیفهای اصلی شعر شاعر دانست. او در اشعار خود تضاد میان شخصیتهایی چون زاهد، محتسب، صوفی، واعظ، فقیه و دیگر نمادهای ظاهرگرایی را با شخصیتهایی مانند رند، درویش، اهل دل و خراباتنشینان برجسته کرده است.
چند نمونه
1. پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت / با طبیب نامحرم حال درد پنهانی
در این بیت، حافظ از ناتوانی در بیان حقیقت نزد اهل ظاهر گلایه میکند
2. خدا از خرقه بیزار است صدبار / که صد بت باشدش در آستین
حافظ خرقهپوشان ریاکار را که به ظاهر دینداری میکنند، به بتپرستی متهم میکند
3. ما را به رندی افسانه کردند / پیران جاهل شیخان گمراه
او از اتهام رندی که از سوی بزرگان ناآگاه به او نسبت داده شده، انتقاد میکند.
4. آتش زهد ریا خرمن دین خواهد سوخت / حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
حافظ زهد ریاکارانه را آتشی میداند که دین را نابود میکند و به ترک ظاهرگرایی توصیه میکند
وجود تنش میان اهل ظاهر و اهل باطن در اشعار حافظ از گذشته مورد توجه بوده، اما نحوه تفسیر این تعارض محل اختلاف است. برخی، مانند نبیلو، این موضوع را مسألهای انسانی و جهانشمول میدانند و از تفسیر آن در زمینههای فرهنگی و اجتماعی ایران فاصله میگیرند. به نظر نبیلو، حافظ انسانها را به دو دسته مثبت و منفی تقسیم میکند، بدون توجه به نمود اجتماعی آنها.
اما این نگاه کلینگر و فاصله گرفتن از تفسیرهای فرهنگی و اجتماعی، با واقعگرایی منافات دارد و به نوعی مشکل را فرافکنی میکند. اشعار حافظ نشان نمیدهند که او مخالف خرد، فلسفه یا عقلگرایی بوده است؛ بلکه او با کسانی مخالفت دارد که او و گروهش را سرکوب میکنند، افرادی که اغلب نماینده عقل ظاهرگرایانه و فلسفهای محدود هستند. این نوع تفسیر باید به مولفههای فرهنگی و بینامتنی اشعار وفادار باشد تا از محتوای واقعی دور نشود.
چند نمونه از غزلیات سعدی که نشاندهنده تنش مشابه میان اهل ظاهر و اهل باطن است:
1. زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار / پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را
سعدی ریاکاری اهل زهد را آشکار میکند و آن را معادل کفر پنهان میداند
2. عاشقان دین و دنیا باز را خاصیتیست / کان نباشد زاهدان مال و جاهاندوز را
او تفاوت میان عاشقان راستین و زاهدان ظاهرگرا و مالدوست را بیان میکند.
3. لاابالی چه کند دفتر دانایی را / طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
سعدی سرزنش اهل دل و آزادگی را بیمعنا میداند، زیرا آنان پذیرای نصایح خشک زاهدان نیستند.
4. دمادم درکش ای سعدی شراب صرف و دم در کش / که با مستان مجلس در نگیرد زهد و پرهیزت
او زهد و پرهیزکاری را در جمع اهل دل و آزادگان بیاثر میبیند و شراب نمادین عشق و آزادگی را ترجیح میدهد.
این ابیات نشان میدهد که تنش میان گروههای مختلف فکری و فرهنگی در شعر سعدی نیز بهوضوح بازتاب یافته است.