اولین کسی که بر روی نیروی گرانش زمین نظریه پردازی کرد ارسطو در ۴۰۰ سال قبل از میلاد مسیح بود که متوجه شده بود اشیاء تمایلدارند به سمت زمین حرکت کنند و این میل را به ماهیت اشیاء نسبت داده بود. بعدها ارشمیدوس نظریه مرکز جسم را ارائه کرد. سپس نزدیکبه دو قرن بعد معمار و مهندسی رومی-یونانی دوباره نیروی گرانش را به ماهیت اشیاء نسبت داد. نزدیک به هزار سال بعد ریاضی دانانهندی نظراتی پیش رفته تر در مورد گرانش زمین ارائه دادند. در قرن یازدهم دانشمندان اسلامی از جمله ابن سینا، ابول برکات بغدادی و ابنباجه نظرات مربوط به گرانش یا همان میل اشیاء به حرکت به سمت زمین را پیش رفت دادند. این سنت علمی به دانشمندان عصر روشنگریرسید تا در نهایت نیوتن در سال ۱۶۷۸ بعد از سال ها تحقیق مقالهای با عنوان اصول ریاضی فلسفه طبیعی به چاپ رسانید و نظریهجامعیدر مورد گرانش به دست داد که با فرمولی قابل محاسبه بود. همین سنت بعدها توسط نظریه نسبیت انیشتن و فیزک کانتوم مورد نقد قرارگرفت.
در داستان دو هزار ساله کشف نیروی گرانش زمین که فیزیکدانان، ریاضی دانان بسیاری دخیل بودند و این نظریه از شکل یک شک اشتباهبه چند نظریه مدون علمی تبدیل شد بسیاری دانشمندان عمر خود را صرف کردند تا بلاخره نیوتن توانست بعد از سالها تلاش علمی به فرمولمحاسبه این مفهوم دست پیدا کند. که البته همین فرمول هم بعد از مدتی مورد نقد قرار گرفت و به سادگی در نظریه نسبیت و کوانتوم موردشک قرار گرفت. اما گاهی در یک انیمیشن یا در یک کتاب درسی میخوانیم نیوتن روزی زیر درخت سیب نشسته بود و سیبی بر سر وی فروافتاد و وی نیروی گرانش را کشف کرد.
در مورد گونتر اکر هم چنین است. ما در این تصاویر عکسهایی از یک هنرمند با شهرت جهانی میبینیم که چکشی به دست دارد و مشغولکوبیدن میخها در سطحهای چوبی است. میخوانیم که آثار وی در بسیاری موزههای دنیا به نمایش در آمدهاند. میخوانیم مثلا هشت اثرنقاشی وی در سال ۲۰۱۴ با قیمت ۵ میلیون یورو به فروش رسیده است. خوش به حالش! هنرمند یعنی این! نمایشگاه انفرادی و جمعیبیشماری در سرتاسر دنیا داشته است. به این شکل گونتر اکر که یک هنرمند زجر کشیده و پر تلاش است را تقلیل میدهیم به چندنمایشگاه، به چند موفقیت نمایشگاهی، به پول فروش آثارش!
اجازه بدهید دوباره شروع کنیم. این بار از مقالهای که در مجله آپولو در ۱۱ فوریه سال ۲۰۱۷ چاپ شده است با عنوان «مروری بر زخمهایتاریخ با گونتر اکر». در این مقاله نویسنده تعریف میکند چطور وقتی در دسولدورف گم شده بود متوجه شده که میدانی در این شهر به نامگونتر اکر است. شاید گونتر اکر این افتخار را داشته باشد که میدانی در این شهر به نامش شده است اما اصلا فرد سرشناسی نیست. استودیو شخصی وی یک انبار است که تغییر کاربری داده شده است در حاشیه رود راین. او از سال ۱۹۸۷ در همین استودیو به سر میبردو کار میکند. در پاسخ به اینکه آیا واقعا تا به حال ۱۰۰ تن میخ در آثارش استفاده کرده میخندد. (وقتی نویسنده به استودیو وی میرود اوبه تازگی از ایران برگشته است). او ۶۰ سال سابقه کار هنری دارد و حجم کارهایش قابل تصور نیست. همکاری وی با گروه صفر توجهزیادی را جلب کرده است. او متولد ۱۹۳۰ است و بیشتر آثارش مربوط به بعد از جنگ جهانی دوم است. پروژه کی کی آمده است. او وهمراهنش در گروه صفر جزو هنرمندان اوان گارد زمانه خود هستند. او میخهایی که روی دیوار و سطوح مختلف کوبیده است را این طورتوصیف میکند « اینها مثل رد زخم است، جراحت». در مورد منبع الهام آثارش می گوید «ریشه الهام من طبیعت است، پدرم کشاورز بود ومن هنوز معتقدم که هدف در زندگی بیرون آوردن میوه از دل زمین است». سپس او در مورد کودکیش میگوید و تعارضات و سختیهای آنزمانه. در سال ۱۹۴۵ در انتهای جنگ جهانی دوم درست قبل از اینکه آلمان خودش را تسلیم کند بمب افکنهای انگلیسی یک کشتی با ۵۰۰۰نفر را غرق کردند. تمام این اجساد به ساحل رسیده بودند و فاسد شده بودند. بیشتر آنها اهل شوری سابق بودند که از کمپهای کار اجباریگریخته بودند. سربازهای روس گوتر و بردادرش را مجبور کردند این اجسادی که گویی مومیایی شده بودند را خاک کنیم. او حس همدردیزیادی با این اجساد پیدا کرده بود و از همین دوران سعی کرد زندگی سخت و نیرومندی را تجربه کنم. سپس از تجربه زندگی در اردوگاه ودانشگاه هنر و رشته نقاشی میگوید. وی در سال ۱۹۵۶ اولین اثر خودش با استفاده از میخ را انجام داد. ناگفته نماند که وی در آلمان شرقیزندگی میکرد و سختی های زندگی در بلوک شرق را تجربه کرده است. آن زمان مجبور بود در مورد انقلا روسیه درسهای تاریخی بخواند واین گفته ولادمیر مایاکوسکی را به خاطر میآورد که «شعر با چکش ساخته میشود».
سپس او به شکل گیری گروه صفر اشاره میکند که چطور چند نفر او را به این گروه دعوت میکنند و بعدا او نقش سازمان دهی در این گروهبه عهده میگیرد. یکی از شعارهای این گروه این بود که «ما به همه چیز علاقه مند هستیم». اکر میگوید در آن زمان که من سی سالم بود دراستودیوم به روی همه باز بود. زمانه مهمی بود». در آن زمان کم کم جنبش صفر هنرمندان بیشتری را به خود جلب میکند در مورد آن زمانهاکر میگوید که «وقتی به والدین خودمان و یا همسایهها نگاه میکردیم حس میکردیم تمام آنها قاتل بودهاند. آنها همه مسئول جنگ بودند. درآن زمان جوانها خیلی آزاد بودند و حس میکردیم ما میتوانیم هر کاری انجام بدهیم». جنبش صفر به جایی رسید که یکی از اعضا گفت«کشتی صفر به جایی رسیده است که باید لنگر را بیاندازد، سفر به پایان رسیده است». اکر قبول ندارد که جنبش هنری صفر واکنشی بهبیان گرایی انتزاعی بوده است و آمریکایی های آن زمان را خیلی محافظه کار میداند. جنبش صفر در سال ۱۹۶۶ با نمایشگاهی در نیویورک به کار خودش پایان داد. اگر آن زمان از صفر جدا نمیشدم جرأت خطر کردن و ریسک کردن را دیگر نداشتم.
در اینجا به دو نکته باید توجه کرد یکی فرایند خلق یک اثر هنری است و دیگری معنای گفتگو.
در فرایند خلق اثر هنری معمولا آنچه از قلم می افتد تاثیری است که هنرمند از تجربه زیست خود به دست میآورد و همچنین راه درازی کهوی طی میکند تا به آن نقطه برسد. آنچه به چشم همگان میآید البته کار نهایی است که بر روی دیوار این یا آن نمایشگاه نسب شده استبا قیمتی بسیار گزاف. هنرمند اما آن اثر را یک از صدها راهی میبیند که رفته است، یکی از هزاران اثری که ساخته است، شکست هایی کهخورده، سختیهایی که کشیده و رنجهایی که برده. درک این نکته مهم است که از هر اثر دهها بلکه صدها ساخته میشود و تنها یکی یا چنداثر بر روی دیوار نمایشگاه قرار میگیرند که تنها محصول اندکی از راهیست که هنرمند طی کرده است.
دوم در معنای گفتگو باید گفت که هیچ وقت گفتگو کامل و نهایی نیست بلکه خصوصیت زبان ادبی، فلسفی و حتی هنری است که همیشه درراه میماند، همیشه به تعویق میافتد و همیشه نیمه کاره رها میشود. هیچ کس نمیتواند ادعا کند شاعری هر آنچه در دل داشته گفته، یافیلسوفی هر آنچه باید را در قالب اصطلاحات فلسفی تبیین کرده یا هنرمندی هر آنچه قصد کرده، بیان کرده. هم درک پاره پاره و موقتی استو هم بیان ناکامل و لرزان است. و این همه تاکیدی بر این نکته است که زندگی همیشه در فرایند شدن است و همیشه در تغییر.
در نمایشگاه گونتر که در چند شهر ایران انجام شد وقتی جستجویی در وب سایتهای آنلاین کنیم متوجه می شویم که در اکثر موارد تاکید ما بیشتر بر بازتاب رویدادها و اخبار است تا تابش و تأمل و گفتگوی سازنده درونی. بر خلاف آنچیزی که باید باشد بیشتر مایلایم بدانیم بقیه در مورد ما چه فکر میکنند تا اینکه خودمان در مورد خودمان چه فکر میکنیم. بهتر نیست به جای اینکه نمایشگاها برگزار کنیم یا رویدادی را رقم بزنیم تا از آن گزارشی تهیه شود و بعد دنبال بازتاب آن در رسانه های مختلف باشیم تمرکز خود را بر روی مختصات خود، ایجاد گفتگوی سازند و درونی در همان رویداد بیاوریم؟
مجید حیدری
شهریور ۱۳۹۸
توسط مجید حیدری
| پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹ | 1
مشخصات وب
چشم باز میکنی و هستی،
دست دراز میکنی و لمس میشوی،
میچرخی و همه چیز نیست شده است.
دست دراز میکنی و لمس میشوی،
میچرخی و همه چیز نیست شده است.
موضوعات وب
- پیادهروی و فلسفه
- اسیر شهرستانی
- سعدی و تفکر انتقادی
- شعر
- همباشی من و حقیقت
- فلسفه رواقی
- پورتفولیو هنرمند
- وسطبازم و طنازم
- مینیاکوسیستم هنر
- کلنگ
- پرورش رادیکال
- فلسفههای رهایی بخش
- پارزیا
- مستند سازی و تحقیق هنری
- صنعتِ مستی
- نافرمانی
- جبروتِ جسم
- داستان کوتاه
- نقد آثار هنری
- دوره آموزشی
- هادی پاکزاد
- افسردگی
- پادکست پراکسیس
- منابع درسی دانشگاه
- رزومه
آرشیو وب
- آذر ۱۴۰۴
- آبان ۱۴۰۴
- مهر ۱۴۰۴
- شهریور ۱۴۰۴
- مرداد ۱۴۰۴
- تیر ۱۴۰۴
- خرداد ۱۴۰۴
- اردیبهشت ۱۴۰۴
- فروردین ۱۴۰۴
- اسفند ۱۴۰۳
- بهمن ۱۴۰۳
- دی ۱۴۰۳
- آذر ۱۴۰۳
- آبان ۱۴۰۳
- مهر ۱۴۰۳
- شهریور ۱۴۰۳
- مرداد ۱۴۰۳
- تیر ۱۴۰۳
- خرداد ۱۴۰۳
- اردیبهشت ۱۴۰۳
- فروردین ۱۴۰۳
- اسفند ۱۴۰۲
- بهمن ۱۴۰۲
- دی ۱۴۰۲
- آذر ۱۴۰۲
- آبان ۱۴۰۲
- مهر ۱۴۰۲
- شهریور ۱۴۰۲
- مرداد ۱۴۰۲
- تیر ۱۴۰۲
- خرداد ۱۴۰۲
- اردیبهشت ۱۴۰۲
- فروردین ۱۴۰۲
- اسفند ۱۴۰۱
- بهمن ۱۴۰۱
- دی ۱۴۰۱
- آرشيو