دفاع از رساله دکتری مجید حیدری در رشته فلسفه هنر با عنوان "رویکرد روایی به فرایند خلق اثر هنری، خوانشی مبسوط از پل ریکور" به راهنمایی دکتر ریخته گران و مشاوره دکتر ویلیام مک براید (رئیس فدراسیون بین المللی فلسفه) در دانشکده فلسفه و الاهیات دانشگاه علوم و تحقیقات تهران انجام شد. این رساله که به انگلیسی نوشته شده است سعی دارد نوعی از ادراک را که به ادراک یا تفکر روایی شهرت یافته است توضیح و بسط دهد. سوال اصلی رساله این بود که آیا روایت تنها یک سبک هنری و یا تکنیک ادبی است یا چیزی فراتر از این دو. سعی شد با استفاده از آرای ریکور نشان داده شود که روایت نوعی از تفکر است که می تواند در بین کنشها و حوادث رابطه علی خاصی را ادراک کرده و با درک زمانمندی بین آنها متوجه حرکت و پیوستگی بین کنشها شود. این نوع ادراک که به گمان ریکور با حکم کردن کانتی یکی است نوعی طرح افکنی یا شاکله بندی بین عناصر یک سری از کنشها و حوادث است. ریکور شاکله بندی بین کنشها و حوادث را یکی از سه نوع ادراک ما می داند که آن دو دیگر ادارک تئوریتیکال و ادراک مقوله ای است. جروم برونر، روانشناسی شناخت گرا، قائل به این است که ما عموما دو نوع تفکر داریم که یکی از نوع علمی منطقی و دیگری از نوع روایی است. بنابراین روایت تنها یک تکنیک هنری نیست بلکه شکلی از ادراک است که کنشها را در کنار هم در یک پیوستگی و حرکت خاص درک می کند و به کلی معنا دار به نام داستان می رسد. این نوع ادراک قطعی و شک ناپذیر نیست و وابسته به برداشت اشخاص است گرچه به طور قطع می توان از بد و خوب بودن آن یا درست تر بودن آن سخن گفت. ریکور سعی می کند با ارائه مدلی برای روایت به فهم بهتری از این نوع درک برسد. مدل او "ناهماهنگیِ هماهنگ" است که در طرف هماهنگی داستان کنش یا شاکله بندی یا همان متوس قرار دارد که دارای منطقی شعری است و مبین رابطه علی حوادث است و در طرف ناهماهنگی زمانمندی داستان است که پارادوکسیکال و حیرت آور است. میمسیس سه مرحله ای ریکور هم توضیح و تفسیر همین مدل در سطحی جزئی تر است. بعد از تقریر آرای ریکور درباب روایت سعی شد با توجه به روش خود ریکور قدری مبحث روایت گسترش داده شود. به این منظور سعی شد تا اساسی ترین مولفه روایت که به نظر "تداوم و پیوستگی" آن باشد در سه حیطه اصلی تجربه یعنی زبان، رابطه علی کنشها و زمانمندی بررسی شود. در بررسی تداوم در زبان از آرای مایکل هالیدی استفاده شد تا نشان دهیم زبان چطور پیوستگی و هم بستگی خود را حفظ می کند و این پیوستگی و تداوم چه رابطه ای با پیوستگی روایی دارد. نتیجه این بحث این بود که ما می توانیم دو گونه پیش فرض داشته باشیم یکی اینکه پیوستگی زبانی و ارائه خطی زبان ناشی از تداوم و پیوستگی کنشها و حوادثی است که زبان در پی بیان آنها است و یا اینکه پیوستگی زبانی خود نیز تاثیر گذار بر درک ما از روایت و فهم تداوم و پیوستگی آن است. در بررسی تداوم در رابطه علی با مرور آرای هیوم و کانت معلوم شد که هر دو ایشان بر این عقیده هستند که ما در تجارب خود نوعی تداوم و پیوستگی داریم فارغ از قبول ضرورت رابطه علت و معلول. در نهایت با بررسی تداوم در زمانمندی به مرور آرای هایدگر در باب زمان پرداخته شد. هایدگر تداوم و پیوستگی را در برداشت خطی و عامیانه از زمان می بیند که تحت تاثیر اندازه گیری حرکت در سنت ارسطویی است و معتقد است که در مفهوم زمان جهانی هیچ نوع تداوم و پیوستگی قابل ادراک نیست. به نظر می رسد با بررسی تداوم در سه مولفه تجربه یعنی زبان، رابطه علی و زمانمندی می توانیم به درک بهتر و عمیقتری از معنای روایت و پیوستگی آن به عنوان یکی از اصلیترین شاخص های آن برسیم. نتیجه گیری ریکور در انتهای کتاب سه جلدی زمان و روایت بیشتر بر کارکرد روایت به عنوان راهی برای درک بهتر از زمانمندی تاکید دارد چون اساسا ریکور معتقد است درک مستقیم ممکن نیست و درک همیشه باید از راه تفسیرها و دورها هرمنوتیکی بی پایان به دست آید. ریکور روایت را عاملی می داند که به ما کمک می کند گذشته خود را با حال ارتباط دهیم و به وحدت در "خود" برسیم. نتیجه خاص رساله هم تاکید بر همین وحدت بخش بودن روایت است ضمن اینکه ارتباطی تنگاتنگ بین "پروای" هایدگری و "روایت" ریکوری می بیند. نویسنده رساله تاکید می کند که روایت دقتی بی نظیر و عمیق از نحوه بودن ما در دنیا ارائه می دهد و به قول هایدگر افتادگی و بودگی ما را به خوبی می تواند نشان دهد اما آنچه روایت از بیان آن عاجز است گفتن از "حال" است یا آنچه هایدگر به حال آوردن می نامد. روایت یا داستان گذشته و آینده را همیشه در قالب سناریوها، گزارشها و یا داستانهایی می بیند و تعریف می کند اما نوع درکش وابسته به کل بودن موضوع است یعنی تا سیر حوادث و کنشها به پایان نیاید ابتدا و انتها را ادراک نمی کند. این یافته توضیح می دهد چطور وقتی یک سری حوادث در حال اتفاق افتادن است کمتر کسی درکی عمیق که شامل دریافت دقیق رابطه علی بین عناصر و پیوستگی درست کنشها باشد دارد اما وقتی سیر حوادث به اتمام می رسد برداشتها و روایتهای گوناگونی شکل می گیرد.
پل ریکور در میان متفکرانی که به روایت و روایتمندی اندیشیده اند از دو نظر شاخص تر است. یکی اینکه او روشی فلسفی را انتخاب می کند و عمیق تر این موضوع را بررسی می کند و دوم اینکه او در نهایت مدلی برای روایت و میمسیس پیشنهاد می دهد که از جهاتی جدید و روشنگر است. روش فلسفی او پدیدارشناختی و هرمنوتیکی است و شامل دورهای بی پایان حول موضوع اصلی یعنی روایت و رابطه بین روایت و زمانمندی است. مدل او برای میمسیس دارای سه مرحله است شامل پیش درک، درک و برخورد ما با دنیای متن. مدلی هم که برای روایت ارایه می دهد هماهنگی ناهماهنگ می تواند تغریبا تمام انواع روایت از تراژدی تا داستان های مدرن را شامل شود. در این مقاله ما سعی خواهیم کرد ضمن مروری مختصر بر پیشینه مطالعات انجام شده بر روی روایت، آراء ریکور را در این زمینه بررسی کنیم و با روشی آپروتیکال مثل خود ریکور در کنار مرور افکار او به طرح نکاتی جدید بپردازیم. همچنین مسایله ای را طرح خواهیم کرد که خود ریکور کمتر به آن پرداخته است، یعنی بحث توالی در روایت است. به نظر می آید برای نزدیک شدن به مفهوم و معنای روایت، توالی به عنوان اساسی ترین شاخصه روایت می تواند موثر باشد خصوصا اگر توالی را در ارتباط با سه حیطه اصلی تجربه بررسی کنیم یعنی زبان، رابطه علی و معلولی، و زمانمندی.
برای دریافت مقاله اینجا کلید کنید.
در دوران مدرن آفرینش هنری، تحت تأثیر کانت، اغلب امری نبوغ آمیز و سوژه محور فهم میشود، آفرینشی مستقل و مقدس. نزد او معنای آفرینش مترادف عمل ترکیب در قوه متخیله است. این قوه تشتت شهودات حسی را منظم کرده و در قالب مقولات فاهمه وحدت میبخشد. این ترکیب یا وحدت بخشی یک سوی آفرینش است و دیگر سو هنرمندِ نابغه است. نزد هایدگر اما آفرینش هنری به نوعی در کارکردهای فرهنگی هنر نمایان میشود. به عبارت دیگر آفرینش هنری به معنای نشان دادن، بیان کردن و پیکره بندیِ مجدد عناصر فرهنگی یا سبکِ زندگی خود را نشان میدهد. سرآخر آفرینش هنری برای ریکور زایش یا نوآوری در معنا تعریف میشود. نوآوری در معنا به دو شکل پدید می آید یکی استعاره و دیگری داستان. استعاره روابط جدیدی بین چیزها برقرار میکند و جهان را باز تعریف کرده به معنای جدید میرسد. و داستان (با عملی شبیه به ترکیب در تفکر کانت) یک مجموعه حوادث و کنشها را در رابطه علی مشخص و زمانمند وحدت میبخشد و کلی معنادار بوجود میآورد. به این ترتیب داستان تنها یک نوع ادبی هنری نیست و نوعی تفکر است. تفکری که حوادث و کنشها را در رابطه علی و زمانمند در کنار هم قرار میدهد و ادراک ما را از خود و جهانِ پیرامون برمیسازد. پس رابطه آفرینش هنری با داستان رابطه عمل با قالبِ عمل نیست بلکه آمیزشی هستیشناسانه در کار است. از مرور معنای آفرینش هنری نزد کانت، هایدگر و ریکور به این نتیجه میرسیم که نوع آفرینش هنری که ریکور با سود جستن از آراء کانت (ترکیب ) و هایدگر (زمانمندی) مطرح میکند به شکل قابل توجهی جامعتر از مدل کانت و هایدگر است و بین آفرینش هنری و روایت نسبت مشخصی برقرار میشود. مقاله را از سایت مجله علمی پژوهشی کیمیای هنر دانلود کنید | |
مشخصات وب
دست دراز میکنی و لمس میشوی،
میچرخی و همه چیز نیست شده است.
موضوعات وب
- پیادهروی و فلسفه
- اسیر شهرستانی
- سعدی و تفکر انتقادی
- شعر
- همباشی من و حقیقت
- فلسفه رواقی
- پورتفولیو هنرمند
- وسطبازم و طنازم
- مینیاکوسیستم هنر
- کلنگ
- پرورش رادیکال
- فلسفههای رهایی بخش
- پارزیا
- مستند سازی و تحقیق هنری
- صنعتِ مستی
- نافرمانی
- جبروتِ جسم
- داستان کوتاه
- نقد آثار هنری
- دوره آموزشی
- هادی پاکزاد
- افسردگی
- پادکست پراکسیس
- منابع درسی دانشگاه
- رزومه
آرشیو وب
- آبان ۱۴۰۴
- مهر ۱۴۰۴
- شهریور ۱۴۰۴
- مرداد ۱۴۰۴
- تیر ۱۴۰۴
- خرداد ۱۴۰۴
- اردیبهشت ۱۴۰۴
- فروردین ۱۴۰۴
- اسفند ۱۴۰۳
- بهمن ۱۴۰۳
- دی ۱۴۰۳
- آذر ۱۴۰۳
- آبان ۱۴۰۳
- مهر ۱۴۰۳
- شهریور ۱۴۰۳
- مرداد ۱۴۰۳
- تیر ۱۴۰۳
- خرداد ۱۴۰۳
- اردیبهشت ۱۴۰۳
- فروردین ۱۴۰۳
- اسفند ۱۴۰۲
- بهمن ۱۴۰۲
- دی ۱۴۰۲
- آذر ۱۴۰۲
- آبان ۱۴۰۲
- مهر ۱۴۰۲
- شهریور ۱۴۰۲
- مرداد ۱۴۰۲
- تیر ۱۴۰۲
- خرداد ۱۴۰۲
- اردیبهشت ۱۴۰۲
- فروردین ۱۴۰۲
- اسفند ۱۴۰۱
- بهمن ۱۴۰۱
- دی ۱۴۰۱
- شهریور ۱۴۰۱
- آرشيو