توسط مجید حیدری
| پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ | 7
ظاهرا این غزل به تمامی اعتراض سیاسی است زیرا نمیتوان فاعلی غیر از حاکم شهر برای فعل «نمایاندن» متصور شد; به خصوص در بیت چهارم.
- دلی ز دور به صد رنگ مینمایندت / چو آب گشت دلت سنگ مینمایندت
- تو مست باده نیرنگ و مطربان پرکار / چه نغمهها ز یک آهنگ مینمایندت
- توکل تو بلند است و آرزو فربه / قبای فقر از آن تنگ مینمایندت
- دلت چو سخت ستم شد به اشک مظلومان / حباب را گره سنگ مینمایندت؟
- خبر ز خویش نداری و ساقیان فریب / هزار جلوه به یک رنگ مینمایندت
- چه وصلهها زده صحرا به چاک خرقه فقر / ز بخیه کاری فرسنگ مینمایندت؟
- اسیر سایه خُمهای باده در مستی / نشان مسند و اورنگ مینمایندت