شماره دو
تنم خاستگاه آشوب است و دلهره. زمان در قلبم میتپد و تشویش را منتشر میکند. خون، آلودهترین مایع هستی، دائم در من میچرخد. و چشمهای قرمزم، فشار «پشت صحنه» را نشان میدهد. از صحنه به تو نگاه میکنم اما از خیره شدن به چشمانت پرهیز دارم، ازیراکه برایم آزار دهنده است.
تنم خاستگاه آشوب است و کارخانهی بازیافت طبیعت. چیزهای زیادی میبلعم و آنها را دچار تغییر میکنم و به اشکال مختلف از لای درز سلولها، مقعد، چشمها، آلت تناسلی و گاهی دهان پس میدهم.
تنم خاستگاه آشوب است و وسیله نقلیهِ زمان و مکان. دو پا برای فرار کردن، دو دست برای دور نگاه داشتن، دو چشم برای تاریکی و دهانی برای سکوت. تنم وسیله نقلیهای است برای بازگشت در زمان، برای تصور مکانی که در آن نیستم; برای حرکت به جای دیگر.
تنم خاستگاه آشوب است و بازداشتگاهی برای دیگری. تنی را به آغوش میکشم و در آشوب و دلهره او مشارکت میکنم. معاشقه نوعی سایش آشوب و دلهرهِ دو تن بر هم است، نوعی مشارکتِ زمانی برای ساخت قرارگاهی مشترک. معاشقه همچون گیاهی وهمآلود است که از تنم میروید و در تنی دیگری رشد میکند. معاشقه «سوء تفاهمی تنانه» است که همیشه میپندارد; مرغ همسایه غاز است.