خلاصه فصل نهم
کتاب «راهنمایی برای مقاومت اخلاقی، نافرمانی» نوشته فردریک گرو
همیشه فکر میکردم شورش کردن علیه ظلم یک ارزش است! اما پس از خواندن این فصل به نتایج متفاوتی رسیدم. در این فصل ضمن مرور داستان مرگ سقراط، تفسیرهای چند متفکر از این رخداد را میخوانیم.
آتنیها سقراط را به جرم فاسد کردن جوانان و توهین به مقدسات به مرگ محکوم کردند. (رساله دفاعیه سقراط در جلسه دادگاه بسیار خواندنی و عبرتآموز است). روزهای پیش از اجرای حکم، ناگهان یکی از دوستان دوران کودکی سقراط به نام کریتون به زندان میآید و سراسیمه به او راهی مخفی نشان میدهد که از زندان بگریزد; این یک فرصت بزرگ است که سقراط جان خود را نجات دهد; نقشهای تعبیه شده و همه چیز آماده است و از او خواسته میشود هر چه سریعتر فرار کند. سقراط در پاسخ میگوید: «نه، بیایید عجله نکنیم; بیایید محک بزنیم».
سقراط با آرامش شروع میکند به بحث و استدلال و سر آخر به این نتیجه میرسد که بهتر است در زندان بماند و منتظر مرگ باشد. گویی سقراط از تهیج دیگران به شورش دوری میکند و مودبانه از آنها میخواهد از قوانین آتن تبعیت کنند. به نظر فردریک گرو، سقراط این درس بزرگ را به ما میدهد «بس کنید، تبعیت کنید، حتی اگر ناعادلانه محکوم شدهاید، طغیان نکنید».
در راستای نظرات هانا آرنت و مرلو پونتی، باید گفت که پذیرش مجازات ضرورتاً مشروعیت بخشیدن به آن نیست، بلکه آشکار ساختن رسوایی آن است. این گونه است که در برابر دادگاهی که شما را محکوم میکند، ورق را برمیگردانید. برای دوستداران دانش، تسلیبخش بود که سقراط از زندان بگریزد و به زندگی ادامه دهد اما سقراط مشغول آموزش آخرین درسهای خود به دیگران بود و تصمیم گرفت حتی محکومیتش را خودش اراده کند. با پذیرش محکومیت خود نیروی اندیشه و مسئولیت را به نمایش گذاشت. سقراط نشان داد که نه تنها در مکالمه کردن صاحب سبک و روش خود است بلکه به هنگام ضرورت در مقاومت هم صاحب سبکی برآمده از اندیشه مستقل خویش است.
فردریک گرو روش سقراط در مواجهه با ظلم را «دگراندیشی مدنی» مینامد. دگراندیش مدنی به اطاعت ادامه میدهد اما تمام لایههای پنهان آن را با صدای بلند برای همه بازگو میکند. به طورکلی، مردم کورکورانه اطاعت میکنند زیرا نمیخواهند ببینند، مطلع شوند یا نگرانند از آنچه ممکن است کشف کنند. دگراندیش مدنی همچون سقراط در مواجهه با ظلم یا افکار باطل که مهر مقدس بر آنها خورده سکوت نمیکند و با تمام توان سعی میکند جوانان را آگاه کند. در نهایت، وقتی او را به جرم فساد جوانان و توهین به مقدسات به مرگ محکوم میکنند، با پذیرش این حکم روشی از مقاومت را از خود بهجای میگذارد که سرمشق دیگران باشد.