خلاصه کتاب، فصل دهم
«راهنمایی برای مقاومت اخلاقی، نافرمانی» نوشته فردریک گرو
در ابتدا باید بگویم تجربه خواندن این فصل برای کسانی به آهسته خواندن متن علاقه داشته باشند، بینظیر است. متن توقفگاههای زیادی دارد، باید روی سنگی بشینی و به جملهای ساعتها بیاندیشی و شرایط خودت را نسبت به آن ایده بسنجی.
سقراط: شجاعت ارادهای پایدار است. وقتی «ثابت قدم» میمانم، وقتی بیتوجه به ترس، پایداری را اثبات میکنم و خود را به وفادار ماندن در مسئولیتم مجبور میکنم، آیا فرمان میبرم یا فرمان میرانم؟ البته به خودم فرمان میدهم که اطاعت کنم.
در آخرین لحظه، همیشه من هستم که برای اطاعت به خودم حکم میدهم. اما مساله این است که «خود» از نظر هانا آرنت یک موجود واحد نیست در واقع «دو در یک» است. یعنی آدمی دائم در درون خود به نوعی با خویش در ارتباط است. تا زمانی که از خود اطاعت میکند، نوعی از هماهنگی، تعادل و یا عزت نفس در او برقرار است. وقتی که از قوانین درست اطاعت میکند نیز چنین تعادلی برقرار است. اما زمانی که جرمی مرتکب میشود یا از فرمانروای ظالم اطاعت میکند،
این تعادل بههم میخورد. آنچه از دست میرود، عزت نفس اوست گرچه بگوید «مامورم و معذور». از نظر آرنت، اطاعت با توجیه «مامورم و معذور» معادل انجام جرم است. فرد در آن لحظه تصمیم میگیرد تا آخر عمر با خودی گناهکار و حقیر زندگی کند.
اگر عملی درست است نیاز به توجیه کردن آن نیست، اگر گفتمانی مشروع است نیاز به دلیل آوردن برای مشروعیت آن نیست. تنها وقتی به توجیه کردن و دلیل آوردن روی میآوریم که عملی منصفانه نیست، توجیهپذیر نیست. برای مثال، همیشه از خود میپرسم چرا واژهی «مقدس» به نام مشهد اضافه میشود؟ اگر مشهد واقعاً مقدس است و این واضح است، چرا این قید به آن اضافه میشود؟ در نظر ساختشکنان، آوردن قید مقدس در کنار نام مشهد نشان میدهد که این شهر هر چیزی هست جز مقدس؛ اما عدهای قصد دارند این قید را به آن بچسبانند.
آنچه ما را از انجام شر باز میدارد و آن را منع میکند، مساله ارزش نیست بلکه رابطه خود با خود است که نمیخواهیم هماهنگی آن را خراب کنیم، اعتمادی که شخص در خود برای خود ایجاد کرده است; رابطهای بر اساس عزت نفس.
آنچه ما را به نافرمانی وادار میکند، اندیشهی در حال اندیشیدن و کار انتقادی است. سنجش سقراطی مستلزم این اندیشه در حال اندیشیدن است، نه اندیشهی اندیشیدهشده.
هیچ کس نمیتواند به جای من فکر کند، به جای من تصمیم بگیرد و به جای من نافرمانی کند.
سرپیچی جمعی زمانی به یک جنبش تاریخی واقعی و پایدار تبدیل میشود که خودهای مستقل و غیرقابل واگذاری در یک ارتعاش مشترک به هم بپیوندند.