خلاصه کتاب «راهنمایی برای مقاومت اخلاقی: نافرمانی»
نوشته فردریک گرو
این جملات برای شما آشناست؟
«شانسی داشتیم در خاور میانه به دنیا اومدیم!»
«تقصیر من نیست، شناس بدی داشتم، قربانی بودم»
«ببین کسانی باید اعتراض کنند که شهرت دارند یا در جامعه تاثیرگذار هستند»
«به من دستور دادند که اینکار را انجام بدم. فرقی هم نمیکرد اگر من انجام نمیدادم، یکی دیگه انجام میداد»
فصل دهم کتاب را چند بار خواندم و هربار نویسنده را بیشتر تحسین کردم. به زیبایی چهار معنای مختلف مسئولیت را برشمرده و نشان داده است افراد با چه بهانههایی از زیر بار مسئولیتی که بر دوششان هست شانه خالی میکنند.
انسان خام میگوید: «چه بدبیاری ناگهانی برای من رخ داده است!» در حالی که انسان عاقل میگوید: «بسیار خب، من اینجا هستم و آمادهام، باید به خودم نشان دهم که به رویارویی با آنچه برایم رخ میدهد توانا هستم.»
نقل قولی از داستایوسکی در کتاب هست به این شکل که همه ما مسئول هستیم، برای همه چیز و در محضر همگان، «و من بیشتر از همه» من بیشتر از هر کسی، چرا که با استناد به دیگران، خطر کمرنگکردن مسئولیتم را میپذیرم. هر چه باشد اگر همه مسئول هستیم، پس شاید من کمتر از هر کس دیگری مسئولم. در واقع همه کمتر مسئولاند، چرا که مسئولیت بین بسیاری از افراد تقسیم شده است. سهم من ضرورتا محدود است.
فردریک گرو همچنین تمایز به بین دو نوع فلسفه قائل میشود. سوژهی مسئولیتپذیر از سوژهی کلاسیک فلسفه که همیشه جهانشمول و به طور نامحدود بخشپذیر است (کوگیتو، خود استعلایی) متمایز است. سوژهی کلاسیک فلسفه دوست دارد نظریه پردازی کند و میگوید من میاندیشم پس هستم اما سوژه مسئولیتپذیر (در فلسفه امروزی) میگوید من هستم از آنجا که من کس دیگری نیستم.